بیدارم کن و بگو که هنوز دنیا پر از قشنگیه .
بگو که همه این سیاهی ها دروغه و وقتی صبح بشه بازهم پرنده کوچولو با ترنم محبتش گلها روازخواب بیدار می کنه .
بگو هنوز هم خورشید می آد و با دستهای پر از نورش شب سیاه رو می بره .
بگو که هنوز روی گلبرگهای ظریف شقایق ، یه جایی برای شبنم ها هست .
بگو که هنوز میشه توی چشمهای یه غریبه خیره شد و از عشق گفت .
بگو که میشه یه گوشه دنیا یه جایی برای اشکهای دلتنگی پیدا کرد .
بگو که اینهمه دروغ و کینه فقط مال قصه هاست و وقتی به آخرش برسی همه چیز دوباره عوض میشه .همه سیاهی ها دوباره سفید میشه .
بگو که هنوز شاهزاده شهر پریون بااسب سفیدش می آد وعاشق دختر فقیرمیشه واونو با خودش به شهررویا می بره .
بگو که آدمهای بد فقط مال تو قصه هان ، بگو که هنوز همه همدیگه رو دوست دارن و هنوز دستی پیدا میشه که دستهای محتاج به نوازشت رو توی دستاش بگیره .
کاش زودتر یکی بیاد و از این کابوس بیدارم کنه .
بیدارم کنه و بگه تمام این پلیدی ها فقط یه خواب بوده .
بگه که هنوز دنیا ، یعنی یه جای قشنگ و امن برای دوست داشتن و دوست داشته شدن
|